English

 
Menu-Neshat
 
آذربايجان سر ايران
 

 
تاريخ ايران زمين

 




 









چهارشنبه ۲۶ دي ۱۳۸۰


سقوط شاه يا سقوط ايران؟

۱۳۸۰.۱۰.۲۶

به قلم: بهروز صوراسرافيل


26 ديماه 1357، روزي كه محمدرضا شاه پهلوي، ايران را با ديده گريان و تن رنجور ترك كرد، آشكار بود كه صفحه اي مهم از كتاب تاريخ ايران ورق خورده است.

شورش هايي كه اندكي بيش از يك سال پيش از آن، از قم و تبريز و تهران آغاز شده بود، به سرعت كشور را فراگرفته و شيرازه يك نظام مقتدر مدرن را به ابزار انقلابي واپس گرا و ويرانگر گسيخته بود.

سرعت و شرايط زماني و جغرافيايي اين انقلاب چنان بود كه قدرتهاي بزرگ جهاني را نيز دچار اشتباه كرده و آنان را عليه شاه و بر له انقلابيون گردانده بود.

كنفرانس "گوادلوپ" و پيامدهاي آن، گرچه حاصل بروز انقلاب در ايران، و نه عامل آن بود، ولي حقيقت داشت. سرنوشت نهايي شاه و رژيم او در كنفرانس گوادلوپ رقم خورد.

از شكفتي هاي روزگار آنكه نظام مقتدر شاهنشاهي در برابر شورشهاي انقلابي رفتاري آميخته به ضعف و اشتباه كاري در پيش گرفت و بيش از آن كه در اثر نيروي انقلاب برافتد، در اثر فروگذاشتن اراده دفاع از خود و اشتباهات آشكار در مهار شورشها به بن بست رسيد.

تقارن برخاستن شورشها، با بيماري جانكاه شاه و تغيير رئيس جمهوري و دولت آمريكا، مهمترين متحد ايران در اوج جنگ سرد، نيز دست به دست هم دادند تا همه زمينه هاي مساعد را براي پيروزي انقلاب فراهم آورند.

اينها همه در همان بعدازظهر سرد تهران، كه هواپيماي شاه فرودگاه مهرآباد را ترك كرد آشكار بود. اما بسياري حقايق در آن لحظه پنهان بود و سير بسياري از رويدادها پيش بيني شدني و حتي قابل تصور نمي نمود. همچنين افسانه هايي كه بعدها پيرامون انقلاب اسلامي بافته، و محسوساتي كه انكار شد، در آن روز وجود نداشت.

در روز 26 ديماه 1357، ظاهرا يك نظام شاهنشاهي ريشه دار در تاريخ ايران برافتاد و پادشاهي كه پاره اي از عميق ترين اصلاحات اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي ايران را عملي ساخته بود از اريكه سلطنت به زير كشيده شد. اما چنان كه بعدها آشكار شد، آن روز، روز سقوط شاه نبود، روز سقوط ايران بود.

از آن زمان تا امروز، بسياري نكات در مورد رويدادهاي منجر به خروج شاه از ايران ناگفته مانده، بسياري ديگر تحريف و دست كاري شده، وباز، بسياري در زير آوارهاي سنگين لاف زني و دروغ پردازي و نامردمي دفن شده است.

اكنون، پس از گذشت بيش از دو دهه از خروج شاه از ايران، به نظر ميرسد زمان آن رسيده كه با نگاهي تازه و دليرانه تر از نگاه اين سالهاي آلوده به ملاحظات، مصلحت انديشي و خودسانسوري حاصل سلطه روشنفكرانه انقلابيون، به رويدادهاي ايران در سال ناميمون 1359 نگريسته شود.

اين، شايد ما را ياري كند تا تاريخ آسيب ديده و از ريخت افتاده معاصر خود را تا حدودي صافكاري كنيم تا دست كم پژوهشگران و دانشجويان نسلهايي كه در آن روزگار نبودند، يا خردسال بودند، يا از اين به بعد به دنيا مي آيند، بخت بررسي آن را، به دور از نفوذ چندين دهه اي نيروهاي چپ و ملي - مذهبي و انقلابي و بنيادگرا و ايران ستيز بيابند.

از جمله سرفصلهاي رويدادهاي انقلابي منجر به خروج شاه از كشور، كه نيازمند بازنگري است، به گمان اين نگارنده اينهاست:

- چگونه مي توان انقلاب اسلامي را در ايران، چنانكه پاره اي از انقلابيون حاكم و يا معزول و تبعيدي مي گويند، انقلاب شكوهمند خواند؟ شكوه اين انقلاب در كجايش بود. در رهبري اش؟ در هدف اصلي اعلام شده اش، يعني تاسيس يك جمهوري اسلامي؟ در نيروهاي طلايه دار و دنباله رواش؟ در خميني و عسگر اولاي و رفسنجاني و چريك و مجاهد و تروريست و فلسطيني و لومپن هايش؟ يا در نتايجش: جنگ - استبداد - فقر- ورشكستگي اقتصادي - حمايت از تروريسم - بي آبرويي و آشوبگري و خشونت آفريني اش؟

- اگر فرض كنيم در اين انقلاب نيتي خير و هدفي والا وجود داشت، از آنها چه مانده كه متوليان و عاملان انقلاب بتوانند هنوز به آن ببالند و از نقش خويش در پديداريش شرمگين نباشند؟

- شاه پيش از خروجش از ايران، از فرارسيدن "وحشت بزرگ" سخن گفت و از رهبران معنوي و مذهبي و جوانان كشورش خواست وطن خويش را ويران نكنند و همه به ايران بيانديشند. انقلابيون، از هرطيف وطايفه، نويد بهروزي و رفاه و نابودي فساد و دموكراسي و اصلاح كاستي هاي رژيم پادشاهي را دادند. امروز كدام بيشتر سزاوار ملامت هستند؟

- رژيم شاه، همچون همه حكومتهاي ديگر نقصها و گرفتاريهاي خود را داشت. اما سازندگي، تجدد، حسن نيت، نگاه آينده نگر سرشار از اميد و نويد دهنده سربلندي و آباداني و فراهم آوردن اسباب وصول به دموكراسي به معناي امروزي آن، كفه نكوئي هايش را بسيار سنگين تر ميساخت.

چنين رژيمي نه فراهم آورنده زمينه هاي انقلاب بود و باعث وقوع آن. كبريت انقلاب را مخالفان رژيم زدند و آتش درگير ايران شد.

آيا در پرتو رويدادهاي دو دهه پيش هنوز انقلابيون شاغل و بازنشسته مي توانند با پاي چوبين اين استدلال كه انقلاب ارتجاعي خميني و رژيم جهنمي برآمده از آن، زاده رژيم شاه است، به ميدان خرد و انديشه آيند؟

- اگر شاه در ايران مانده بود و انقلاب را به طريقي و ترفندي شهمات كرده بود، نه جنگ با عراق پيش مي آمد، نه اتحاد جماهير شوروي متوفي به افغانستان لشگر مي كشيد (كه طالبان بوجود آيد) نه جنگ خليج فارس بر سر كويت پيش مي آمد، نه گروگان گيري و تروريسم و پايمال كردن حقوق بشر و آزاديهاي اساسي چنين ابعادي مييافت، نه حرب الله ها و القاعده ها و حماس ها و جهاد اسلامي ها و آدمكشي هاي انتخاري و حملات تروريستي به كاخ سفيد و پنتاگون و غيره جهان را چنين ملعبه خويش مي كردند، نه خاورميانه به صورت كنوني در خون و خشونت غرق ميشد و نه جمهوريهاي پيشين شوروي و حوزه درياي خزر در دام تهديدها و كشمكش ها و جنگهاي داخلي گرفتار مي آمدند.

آيا آنان كه انقلاب كردند و هنوز در پي ادامه انقلاب هستند نبايد دست كم بخشي از مسئوليت پيامدهاي انقلابي را كه برايش جامه دريدند و جانفشاني كردند بپذيرند و از افكار و رفتار دگرگون و متحول شوند؟

از عواقب انقلاب در ايران امروز نمي گوئيم كه از روز روشنتر است.

در روزي چون امروز، شاه ايران، با دلي شكسته و جسمي بيمار و چشماني اشگبار، وطنش را، كه به جانش بسته بود، ترك گفت. به زودي خميني آمد كه نخستين پيامش به ملت ايران اين بود كه هيچ احساسي به آن آب و خاك ندارد.

كجايند آنها كه مي گفتند: ديو چو بيرون رود فرشته درآيد. و مي گفتند: تا شاه كفن نشود، اين وطن ، وطن نشود.

شاه در كفن شد و (به قول ژان فرانسوا روول) حال وطن نيز چندان خوب نيست.

دست آخر: يادشاه گرامي باد، آن وطن پرستاني كه با هرچه در توان داشتند كوشيدند از پيروزي اين انقلاب و شكست و سقوط ايران جلوگيري كنند. اغلب آنان تاوان اين وطن پرستي و مال انديشي را با جان، يا خانمان و هستي خويش پرداختند.

كساني چون خود محمدرضا شاه، مرحوم دكتر غلامحسين صديقي (كه نخست وزيري را در صورت خروج شاه از كشور نپذيرفت و جبهه ملي اخراجش كرد)، آن هزاران سرباز و غيرنظامي كه جان در راه حفظ وطن از اين بليه نثار كردند، آن هزاران ديگري كه با قلم و قدم و درم، آن ميليونها ايراني كه هرگز به انقلاب نپيوستند و قدرشان در اين سالهاي سياه همواره ناشناخته مانده است، آن افسر شريف و وطن پرستي كه در لحظات آخر به پاي شاه افتاد و به التماس از او خواست نرود، و آن خبرنگار دليري كه در آخرين مصاحبه با شاه در فرودگاه ابراز اميدواري كرد كه وي به وطن بازگردد و بهاي گزافي براي اين آرزوي خود پرداخت.

دوام اينها همواره بر جريده عالم ثبت خواهد بود.

آري، كل ماجراهاي اين انقلاب شوم بايد بار ديگر و با رويكردي ديگر بازبيني شود. در اين مهم، بسيار تاخير شده است.

www.iranvajahan.net

 
 


اين تار نما را به ياد پدرم، تيمسار سرلشکر علی نشاط، و ساير قهرمانان نيروهای مسلح شاهنشاهی ايران و جانباختگان راه آزادی پيش کش نمودم
This site is dedicated to my father General Ali Neshat commander of Imperial Iranian Guards, and to all of the other unsung heroes of the Imperial Iranian Armed Forces who fell in the name of Iran.


ا
اين تارنما هديه ای است به جانباختگان نيرو های مسلح

صدای شما وقتی شنيده می شود که بلند و رسا باشد 



 
پارسی

 
Menu-Neshat
 
 
 

 

پاسخ به تاريخ

 

 

 

تصاوير زيبای ايران


 


 
اگر شما از فاير فاکس (موزيلا) استفاده می کنيد برای ديدن ابزار شنودی به آخرين ورژن آن احتياج داريد اينجا کليک کنيد
Mozilla
If you are Mozilla (FireFox) browser to use MS Media Player please download the latest version here

 
Copyright © 2003-2007, All rights reserved. | بالای صفحه | Design: DireCconnect,  Powered By: DireCconnect